وداع سرخ

[フレーム]

شماره پرونده: #####
تاریخ گزارش : #####
محقق: ####
شی مورد بررسی: کریستال شماره ######

پروتکل های ویژه مهارسازی:این شی کاملا امن بوده و در تالار دپارتمان مشاهیر به عنوان یک اثر باستانی مشکوفه به نمایش گذاشته شده است.

شرح:پس از پیدا شدن یک کریستال با عدد انتشار هیوم بسیار بالا در مقر شماره ##### و وجود آثار یک جنازه از دنیایی قبل از اجرای آخرین SCP-2000 در کنار آن ، محققین شروع به آزمایش بروی این کریستال نموده تا به ماهیت آن پی ببرند، در اولین تست این شی یک حافظه صوتی شناسایی گردید و با استفاده از دستگاه حافظه خوان به حافظه ای که درون این شی بصورت صوتی ذخیره گردیده بود دسترسی یافتند. در ادامه شرح صوت به نوشتار این حافظه را مشاهده می‌نمایید.

شرح صوت به نوشتار کریستال شماره ####:
فکر نمی‌کردم هیچوقت اینو بگم ولی بعد این همه سال دیگه رسیدم به تهش،چیزی که نباید رخ میداد بالاخره اتفاق افتاد، فکر کنم وقتشه که دیگه از زندگیم براتون بگم چون می‌دونم این آخر ساعات زندگیمه، همه چیز همون‌جوری که توی پیشگویی اومده بود اتفاق افتاد. می‌دونم این پایان تمام ماست ولی باید ی اثری از خودم بجا بزارم. خوب می‌دونم نود روز طول می‌کشه تا این دونه ای که کاشته شده رشد کنه و آخرین درخت گل بده و همه چیز رو به اتمام برسونه و این بهترین فرصته تا بالاخره بتونم حرفهامو بزنم ، همون طور که اون پیر مرد پیشگو گفته بود، آهان اسمش منوچهرخان عهدی بود، ثبت خاطراتم توی این کریستال آخرین کاریه که باید انجام بدم، درست مثل پیشگویی همه چیز مو به مو اتفاق افتاد و من نتونستم جلوی هیچ چیزی رو بگیرم…
یادمه از وقتی چشم باز کردم توی مخفیگاه مزدکیان داشتم کتک می‌خوردم، همیشه مزه دهنم خون و خاک بود، از بس استاد سیروس مثل گونی علوفه باهام برخورد میکرد، هیچوقت نمفهمیدم چرا مثل بچه های دیگه اجازه بازی کردن ندارم یا مثلاً نمیزارن برم دنبال آب، در عوض همیشه در حال کتک خوردن بودم، همیشه غرق خاک و خون و خاکستر بودم .خوب یادمه سمت کوهستان های سی سخت داشتم قد می‌کشیدم، دیگه از چهارده سالگی کمتر کتک خوردن برام مهم بود و بیشتر سعی میکردم توی اوج کتک خوردنم به فکر ضربه های بعدیم باشم، کمتر کتک می‌خوردم و بیشتر دفاع میکردم.
از بچگی با تنهایی اجین بودم، همیشه می‌شنیدم که میگفتن (( این بچه نصفش آدم نیست سمتش نرین)) ، یا میگفتن (( با این نره دیو بازی نکنید این افسارش دست خودش نیست)). بهم میگفتن دیو سرخ، فکر میکردم بخاطر خالکوبی ای که پشت گوشم بود اینجوری صدام میکنن، خیلی سال بعد فهمیدم دلیل این اسم چی بود.
خیلی خستم و باید کمی استراحت کنم، چند ساعتی باید بخوابم، گرچه هیچکس توی این ساختمون زنده نیست ولی باید توی یه اتاق امن بخوابم، تقصیری ندارم، از بچگی با ترس و وحشت بزرگ شدم و نمیتونم هیچوقت با آرامش بخوابم…

روز دومه و تونستم کمی آب و کنسرو که برای مواقع اضطراری ذخیره شده بود رو پیدا کنم، هنوزم وقتی گشنم میشه عصبی میشم، یادمه چند باری سر همین عصبانیت کارهایی کردم که بعدا مثل چی پشیمون شدم، ولی خب پشیمونی چاره ی هیچ چیزی نیست، مخصوصا وقتی از کاری که کردی چیزی یادت نیاد.

تا جایی که یادمه همیشه تنها بودم، نه خانواده ای نه دوستی نه فامیل و اصالتی، از اون اولش همیشه توی گود داشتم کتک می‌خوردم، استاد سیروس همیشه میگفت باید کتک بخوری تا سفت بشی…
استاد سیروس آدم بزرگی بود، همیشه از ساسانیان و کثافت کاریاشون برام قصه ها میگفت، خوب یادمه همیشه می‌گفت یمشت سوسول پولدار فاسدن که فکر میکنن با پولشون میتونن به همه چی برسن، از همون بچگی یادمه حالم از هرچی ساسانی بود به هم میخورد، به خوبی یادمه همیشه مترسک های پرتاب چاقو و نیزه به اسم شازده های ساسانی نامگذاری میشد…
تا شونزده سالگی از اون مخفیگاه بیرون نیومده بودم و اصلا نمی‌دونستم بیرون اون دخمه ها چه خبره، ولی وقتی بهم گفتن قراره برای ادامه آموزش هام برم بالای کوه دنا، یچی بهم میگفت قراره برم یه جای خیلی خوب، میدونستم هرچی هست خیلی بهتر از این دخمه های کاهگلی و سنگیه، وقتی تنهایی رهسپار کوه دنا شدم اولین بار بود که حس کردم دوباره متولد شدم، طبیعت برام همه چیز بود، میخواستم برم توی خاک و سنگ و لای بوته ها تا کل طبیعت رو نفس بکشم ولی خب باید زودتر خودمو به اون معبد میرسوندم…
تا رسیدم دیدم استاد قباد درست با همون جزییاتی که ازش تعریف کرده بودن نشسته بود کنار حوض و داشت به حرکت درختان معبد نگاه میکرد، هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد، استاد قباد اشاره ای کرد به دیوار، دوتا شمشیر فولادین توی یک قاب مخملی قرمز بدجور داشت برق میزد، همین دوتا شمشیری که هنوزم مثل روز اول داره برق میزنه، اونجا بود که قشنگ حس کردم این رفیقیه که تا آخر عمر باهامه…

این داستان ادامه دارد

page revision: 9, last edited: 25 May 2023 01:25
Unless otherwise stated, the content of this page is licensed under Creative Commons Attribution-ShareAlike 3.0 License
Click here to edit contents of this page.
Click here to toggle editing of individual sections of the page (if possible). Watch headings for an "edit" link when available.
Append content without editing the whole page source.
Check out how this page has evolved in the past.
If you want to discuss contents of this page - this is the easiest way to do it.
View and manage file attachments for this page.
A few useful tools to manage this Site.
Change the name (also URL address, possibly the category) of the page.
View wiki source for this page without editing.
View/set parent page (used for creating breadcrumbs and structured layout).
Notify administrators if there is objectionable content in this page.
Something does not work as expected? Find out what you can do.
General Wikidot.com documentation and help section.
Wikidot.com Terms of Service - what you can, what you should not etc.
Wikidot.com Privacy Policy.

AltStyle によって変換されたページ (->オリジナル) /